Wednesday, May 12, 2010

آقای همکار یک چیزهایی می گوید که می فهمم و یک چیزهایی هم می گوید که نمی فهمم. ولی خوشبختانه ایشان استثنائا انگلیسی چندانی نمی دانند یا خیلی راغب نیستند به انگلیسی صحبت کردن. سرجمع مقصود هم را می فهمیم. وقتِ فیکا گنگ و گیج می زنم؛ نه فقط به خاطر کم زبان دانی که همچنین به این دلیل که موضوع صحبت عموما می رود سمتِ درصدِ سودِ وامِ خریدِ ملک و این چیزها یا چند و چونِ تورهای قبرس و اسپانیا و الخ که من نه فعلا با این چیزهایش سر و کار دارم نه با آن چیزها. آخرین موضوع مطروحه پوستِ خوب برنزه‌شده‌ی خانوم همکار بود به علت خاکسترِ آتشفشان و طولانی شدنِ تعطیلاتِ او... با این وجود هر دفعه می‌روم چون به قول شاعر"فیکا به از نکردنِ آن خاصه در بهار".

No comments: