Thursday, May 20, 2010

گزارش

کلاسهای اس اف ای هم سرانجام با "صبح به خیر" دختر زیبای افغان و گپی کوتاه در پاسخ سلامِ سوئدی احمقانه‌ی من در آسانسورِ مؤسسه و اطلاع از قبولی در آزمون با حدود نود درصدِ نمره در اتاقِ گونار به پایان رسید.
خداحافظ بعد از ظهرها و شامگاه‌های کشدارِ گلوبن!










Wednesday, May 12, 2010

آقای همکار یک چیزهایی می گوید که می فهمم و یک چیزهایی هم می گوید که نمی فهمم. ولی خوشبختانه ایشان استثنائا انگلیسی چندانی نمی دانند یا خیلی راغب نیستند به انگلیسی صحبت کردن. سرجمع مقصود هم را می فهمیم. وقتِ فیکا گنگ و گیج می زنم؛ نه فقط به خاطر کم زبان دانی که همچنین به این دلیل که موضوع صحبت عموما می رود سمتِ درصدِ سودِ وامِ خریدِ ملک و این چیزها یا چند و چونِ تورهای قبرس و اسپانیا و الخ که من نه فعلا با این چیزهایش سر و کار دارم نه با آن چیزها. آخرین موضوع مطروحه پوستِ خوب برنزه‌شده‌ی خانوم همکار بود به علت خاکسترِ آتشفشان و طولانی شدنِ تعطیلاتِ او... با این وجود هر دفعه می‌روم چون به قول شاعر"فیکا به از نکردنِ آن خاصه در بهار".