Saturday, December 19, 2009

صبحانه، گریزی به بنای مدور کتابخانه، بدمینتون در کو تِ هو هالن، وبگردی در ساختمان ال، ناهار در گالریا، بدمینتون در شیستا هالن، شام در بنای هیجان انگیز سولنتونا سنتروم، گپ و گفت و خنده در باب وطن و عشق و عشق به وطن ، وبگردی و کمی دیگر هم خواب. کوفتگی شیرین عضلات از قلم نیفتد.

زندگی شاید دقیقا ً همین است!

Saturday, December 05, 2009

تعجب کردم از این که "محمدسعید حنایی کاشانی" این بار این قدر نوشته اش نزدیک به زمین و است و نزدیک به خودش وتنش. سبک و سیاق و زبانش کاملا ٌ با نوشته‌های پیشین متفاوت است که عموما ً از یک مبحث کلیِ فلسفی – اجتماعی شروع و متمرکز می‌شد بر یک موضوع روز یا بالعکس.

این که دیگر عجیب‌ترین جمله‌اش بود: "داری دو برابر همتایان و همسالان کار می‌کنی و حداقل یک چهارم آنها درآمد داری". انگار که زهرخندی باشد به جمیع دغدغه‌های پُست‌های پیش. محتوا را هم که بگذاریم کنار، حداقل آن "حداقل" باید بشود "حداکثر" که منطق جمله درست باشد! این نیز بگذرد...