نیمسایه در سکوت کامل و غربتی جانگداز یک ماه پیش ده ساله شد!
دست کم در این گرامیداشت دیرهنگام، میشود یاد روزهای نو-وبلاگی و دوستیهای وبلاگی را گرامی داشت. تفاوتش با دیگر دوستیها این بود که هرکداممان دفتری گشوده داشتیم یک جایی و اول قصه همانجا بود. بعد سروکلهی خودمان پیدا میشد در دورِهمیِ دوستانهی مختصری، کافهای، سینمایی، کوهی. بعضیهاشان در همین ستون کناری هستند هنوز، خیلیهایشان دوستِ چهره-کتابی (فیسبوکی) شدهاند و یک تعداد هم، طبیعتاً هیچ خبری ندارم ازشان. خیلیها بودند که در همین وبلاگها بزرگ شدند یک جورهایی؛ خودم را نمیگویم، آنهایی را میگویم که واقعا جدی میگرفتند، وقت میگذاشتند، پشتکار داشتند، و خلاصه روزنویسهای اینترنتیشان و بازخوردهای مخاطبان شناس و ناشناسشان واقعاً بخشی از زندگیشان شدهبود. دستشان درد نکند. خوب کوفتی بود این وبلاگ :)
دست کم در این گرامیداشت دیرهنگام، میشود یاد روزهای نو-وبلاگی و دوستیهای وبلاگی را گرامی داشت. تفاوتش با دیگر دوستیها این بود که هرکداممان دفتری گشوده داشتیم یک جایی و اول قصه همانجا بود. بعد سروکلهی خودمان پیدا میشد در دورِهمیِ دوستانهی مختصری، کافهای، سینمایی، کوهی. بعضیهاشان در همین ستون کناری هستند هنوز، خیلیهایشان دوستِ چهره-کتابی (فیسبوکی) شدهاند و یک تعداد هم، طبیعتاً هیچ خبری ندارم ازشان. خیلیها بودند که در همین وبلاگها بزرگ شدند یک جورهایی؛ خودم را نمیگویم، آنهایی را میگویم که واقعا جدی میگرفتند، وقت میگذاشتند، پشتکار داشتند، و خلاصه روزنویسهای اینترنتیشان و بازخوردهای مخاطبان شناس و ناشناسشان واقعاً بخشی از زندگیشان شدهبود. دستشان درد نکند. خوب کوفتی بود این وبلاگ :)