Friday, July 04, 2008

ری را

«ری‌را» ی سهیل نفیسی را گوش می‌دهم و از صدا و ساز و شعر نیما لذت می‌برم:

نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفته‌ی چند، خواب در چشم تَرَم می‌شکند

نگران با من استاده سحر
صبح می‌خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر

در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم می‌شکند
نازک آرای تن ساده گلی که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می‌شکند

دست‌ها می‌سایم
تا دری بگشایم
بر عبث می‌پایم
که به در کس آید
در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم می‌شکند


*****

از «ضیافت‌ها» جا مانده ام؛ از نوشتن مدتی است که جا مانده ام در واقع.
طرح کارخانه‌ی تولید مواد غذایی به جاهای خوبی دارد می‌رسد. کارفرما دوست دارد شکل و شمایل بنا از حال و هوای صنعتی فاصله بگیرد و «خوش طعم» باشد و «نمکین». بی‌ربط هم نمی‌گوید.

*****

پست سرزده بهتر از این هم نمی‌شود: از هردری خبری و از مهم‌ترین خبرها هیچ! دست کم بازگویی این فراز از نیچه را اما بی‌ربط نمی‌بینم:

فهميده‌‌شدن دشوار است، بويژه آنگاه که کس «گَنگ‌رفتار» بينديشد و بزيد، در ميان مردمانی که ديگرگونه می‌انديشند و می‌زيند، يعنی سنگ‌پشت‌رفتار، و يا در بهترين حالت، «غوک‌رفتار» — من همه کار می‌کنم تا که خود را «دشوارفهم گردانم»! و بايد از نيت خيری که در برخی از تفسيرهای زيرکانه هست از دل و جان سپاسگزار بود.
و اما در باب «دوستان خوب»، که همیشه بیش از آنچه باید آسانگيرند و گمان می‌کنند که همانا به سبب دوستی حق آسان گرفتن [شخص را] دارند همان به که پيشاپيش ايشان را فضايی از بدفهمی بهر گردش و بازی داد — و خود ايستاد و خنديد؛ و يا خود را از شر همه‌ی آنان، همه‌ی اين دوستان خوب، آسوده کرد — و باز هم خنديد!
(«فراسوی نيک و بد»، ترجمه‌ی داريوش آشوری، بند ۲۷، ص ۶۴)

No comments: