کنسرت لطفی را ندیدم. اما گویا کمابیش تأثربرانگیز بوده است. جسته و گریخته شنیده بودم که آن شب، اصرار زیاد استاد به نامشخص بودن سیر برنامه و ترجیح نواختن متوالی سازهای مختلف بر تمرکز بر آن چه همه لطفی را با آن می شناسند و آن را از او می خواهند و – در مجموع – خود محوری بیش از حد و بی توجهی فراتر از انتظار به مخاطبان چند هزار نفری اش بر نغمه های دلنشین تارش در لحظاتی گم در آن میان سایه انداخته بوده. « سایه اقتصادی نیا» اما در مقاله ای در شرق به وجوه دیگری نیز اشاره می کند:
کسی در مقام لطفی، که حتما ً بیش از این ها می داند، پس چرا در کنسرتی که می توانست درس های زیادی برای نوازندگان و به صحنه روندگان آینده دربرداشته باشد، چنین سهل انگارانه و متأسفانه می خواهم بگویم غیر مسؤولانه، در برابر موسیقی و دربرابر مخاطبانش ظاهر شد؟ غیر مسؤولانه – تاحدی که مضراب از دستش بیفتد، نت اشتباه بزند، شعر حافظ را غلط روخوانی کند و چندین بار بدون هیچ توجیه سازی و آوازی، یاعلی یاعلی گویان ختم برنامه را اعلام کند؟ غیر مسؤولانه تاحدی که در بروشور بیاورد که هیچ اطلاعاتی درباره ی برنامه ای که بداهه است نمی تواند به مخاطبان بدهد؟... کسانی که لطفی را چاووش نوازی می دانستند که روزی با هر زخمه اش یکی را بیدار می کرد و از جا بر می خیزاند، امروز او را در هیأت درویشی تقدیرگرا یافتند که حالا با هر مضرابش جمعی را به خوابی سنگین دعوت می کرد... سایه سال ها پیش خطاب به لطفی سروده بود:
تو را که چون جگر غنچه جان گل رنگ است / به جمع جامه سپیدان دل سیاه مرو
به زیر خرقه ی رنگین چه دام ها دارند / تو مرغ زیرکی ای جان به خانقاه مرو
مرید پیر دل خویش باش ای درویش / وزو به بندگی هیچ پادشاه مرو *
* روزنامهی شرق - شنبه ۲۳ تیر - صفحهی ۱۷
پ.ن. از این بخش از توصیف طنزآمیز جلال سمیعی از جریان مراسم خیلی خوشم آمد:
وسط آنتراکت، یارو که کلی با ساز استاد گریسته بود و عرفانش متجلی شده بود، رفت جلوی شیر آب و چند نفر را درید و سیراب شد و دوباره برگشت به عرش!
کسی در مقام لطفی، که حتما ً بیش از این ها می داند، پس چرا در کنسرتی که می توانست درس های زیادی برای نوازندگان و به صحنه روندگان آینده دربرداشته باشد، چنین سهل انگارانه و متأسفانه می خواهم بگویم غیر مسؤولانه، در برابر موسیقی و دربرابر مخاطبانش ظاهر شد؟ غیر مسؤولانه – تاحدی که مضراب از دستش بیفتد، نت اشتباه بزند، شعر حافظ را غلط روخوانی کند و چندین بار بدون هیچ توجیه سازی و آوازی، یاعلی یاعلی گویان ختم برنامه را اعلام کند؟ غیر مسؤولانه تاحدی که در بروشور بیاورد که هیچ اطلاعاتی درباره ی برنامه ای که بداهه است نمی تواند به مخاطبان بدهد؟... کسانی که لطفی را چاووش نوازی می دانستند که روزی با هر زخمه اش یکی را بیدار می کرد و از جا بر می خیزاند، امروز او را در هیأت درویشی تقدیرگرا یافتند که حالا با هر مضرابش جمعی را به خوابی سنگین دعوت می کرد... سایه سال ها پیش خطاب به لطفی سروده بود:
تو را که چون جگر غنچه جان گل رنگ است / به جمع جامه سپیدان دل سیاه مرو
به زیر خرقه ی رنگین چه دام ها دارند / تو مرغ زیرکی ای جان به خانقاه مرو
مرید پیر دل خویش باش ای درویش / وزو به بندگی هیچ پادشاه مرو *
* روزنامهی شرق - شنبه ۲۳ تیر - صفحهی ۱۷
پ.ن. از این بخش از توصیف طنزآمیز جلال سمیعی از جریان مراسم خیلی خوشم آمد:
وسط آنتراکت، یارو که کلی با ساز استاد گریسته بود و عرفانش متجلی شده بود، رفت جلوی شیر آب و چند نفر را درید و سیراب شد و دوباره برگشت به عرش!
No comments:
Post a Comment