تبریک سال نو را اول بگویم؛ هرچند هم وقتش گذشته الان، هم بسیار در دنیای غیر مجازی گفته ایم و هم گفته اند این چندروزه. یکی دو روز پیش از عید گذارم افتاد به نشر چشمه. کلی کتابگردی کردم و یکی دو تا کتاب هم خریدم ازجمله « خروسِ» ابراهیم گلستان؛ فرهیختهای که پیشتر هم از او گفته ام و کاش میشد از غربت برمیگشت و شبی هم او میهمان «دو قدم مانده تا صبح» میبود.
«خروس» گنجینهای است از واژهها و مصادیق فرهنگ فولکلور ایرانی در قالب یک روایت کوتاه. چیزی است از جنس «مدیر مدرسه»ی آل احمد، «روزگار سپری شدهی مردم سالخورده»ی دولت آبادی، «وقت تقصیرِ» محمدرضا کاتب و یا «اهل غرقِ» منیرو روانی پور. اینها که گفتم همه کوشیده اند فرهنگ ما را آینه وار و به دور از شیفتگی و شاعرانگی بکاوند و بازگو کنند با همهی زیر و بمها وصفا و خشونت و حجب و پرده دریهای مردمان دیروز و امروزِ این دیار، به یک جا. ما ایرانیان درطول تاریخ کهن خود کم سخن نگفته ایم؛ اما همواره بیم جان و معاش، صراحت و صداقت بیانمان را خدشه دار کرده. شعر بسیار سروده ایم و شرح حال کم گفته ایم؛ جوری زیسته ایم و دیگرگونه نموده ایم...
تعارف تریاک توسط حاج ذوالفقار و انکار بلافاصلهی او در این گفتگو خواندنی است:
... اما وقتی که دستش را شست دستور داد بالش و شمد بیاورند و به ما گفت « اگر اهل منقلن آقایون، آتش و قلم دوات هم هس، آمادهس.»
گفتم «حاجی اگر خودشون میل دارن ما مزاحمشون نیستیم.»
گفت «استغفار، تریاک؟ قلیون سی مو بسه. گفتم اگر شما بخواین یعنی.»
بعد چون دید چیزی نمیگوییم گفت «پس نگم بیارن، نه؟»
سر جنباندم که یعنی نه.
یک لحظه باز معطل ماند، بعد دستش را به معنی میل شماست مختارید، جنبانید و رو به نوکر گفت «میفرمان نه.»
گفتم «حاجی اگر خودشون میل دارن ما مزاحمشون نیستیم.»
گفت «استغفار، تریاک؟ قلیون سی مو بسه. گفتم اگر شما بخواین یعنی.»
بعد چون دید چیزی نمیگوییم گفت «پس نگم بیارن، نه؟»
سر جنباندم که یعنی نه.
یک لحظه باز معطل ماند، بعد دستش را به معنی میل شماست مختارید، جنبانید و رو به نوکر گفت «میفرمان نه.»
این یکی هم از آن صحنههایی است که بسیار دیده ایم:
اما حاجی میان قنوت از ته اتاق بلندتر گفت «... و قنا من عذاب النار...» که انگار حرفی داشت، و با دست اشاره کرد بمانیم و رفت در رکوع. دیگر تنها صدای سوت سبحانهایش به گوش میآمد، انگار با فشار مؤکد به روی سین میخواست هر شبههی شکست در نمازش به علت این انحراف در توجه را از میانه بردارد، هرچند گویا فعلا ً به ما بیشتر توجه داشت تا به مبدأ اعلا.
داستان «دار خرستو» و فلسفهی آن را هم اگر کنجکاوید بدانید، خودتان تورقی بکنید.
پ.ن. این مطلب هم به هرحال میتواند قطعهای از پازل شناخت گلستان باشد. از عبارات منصفانهی ذیل میشود تشخیص داد که نگارنده شخص غرض ورزی نیست و قصدش بیان حقایقی ناگفته است:
این را هم بگویم كه در دورهی صدسالهی اخیر چندین نویسندهی خوب داشتهایم كه پیوسته به آثار آنها افتخار میكنیم . صادق هدایت ، صادق چوبك ، احمد محمود ، محمود دولت آبادی ، بهرام صادقی ، گلشیری و گلستان و بسیاری كسان دیگر كه آثار گرانبهایی از خود برای ادبیاتِ معاصر به جا گذاشتهاند.
آثار هنری هم پس از آفرینش ، زندگی مستقلِ خود را دارند و لزوما" دیگر ربطی به آفریینندهی اثر ندارند.
از آقای گلستان هم چهار داستانِ كوتاه كه در موقعِ انتشار شهرتِ بسیاری یافتند داریم كه گذشتِ زمان نشان داد كه هیچیك به اندازهی "همسایهها "ی احمدِ محمود جاودان نخواهد ماند. از استاد یك رمانِ كوتاهِ خوب باقی مانده است و بس.
" خروس " یكی از بهترینهای ادبیاتِ معاصر است و هر ایرانی متفكری میبایست قدرِ این كتاب را بداند. اما نگفته نماند كه دیگران هم كه بسیاری آثارِ خوب از خود به یادگار باقی گذاشتهاند ، این همه به این و آن اهانت نكردند. این همه گرد و خاك به راه نیانداختند. این همه دیگران را در زیر فحاشیهای خود لگد مال نكردند...
آثار هنری هم پس از آفرینش ، زندگی مستقلِ خود را دارند و لزوما" دیگر ربطی به آفریینندهی اثر ندارند.
از آقای گلستان هم چهار داستانِ كوتاه كه در موقعِ انتشار شهرتِ بسیاری یافتند داریم كه گذشتِ زمان نشان داد كه هیچیك به اندازهی "همسایهها "ی احمدِ محمود جاودان نخواهد ماند. از استاد یك رمانِ كوتاهِ خوب باقی مانده است و بس.
" خروس " یكی از بهترینهای ادبیاتِ معاصر است و هر ایرانی متفكری میبایست قدرِ این كتاب را بداند. اما نگفته نماند كه دیگران هم كه بسیاری آثارِ خوب از خود به یادگار باقی گذاشتهاند ، این همه به این و آن اهانت نكردند. این همه گرد و خاك به راه نیانداختند. این همه دیگران را در زیر فحاشیهای خود لگد مال نكردند...
No comments:
Post a Comment