بعضی دور ِ همیهای گاهبه گاه بدون شیش و هشت جوش نمی خورد؛ برای تنهایی، در طول مسیر، در جمع های دوستانه و درپس زمینهی کاراما صدای شجریان، شهرام ناظری، دلکش، هنگامه اخوان،... یا از مقوله ای دیگر صدای ماندگار فرهاد، فریدون فروغی و از آنور ِ آبیها هم بوچلی، پاواروتی، بایز، مک کنیت، کریس دی برگ، لاوسانگها و الدسانگهای لاتین را می پسندم. خوب، این پیش زمینه را در باب سلیقهی موسیقیاییام پیش کشیدم تا توصیه ام رو به آنهایی باشد که تا اینجایش را پسندیدهاند.
همهی اینهایی که گفتم، خوب، حس و حال خوبی دارند و روان را نوازش می کنند و چند گامی آدم را از محیط روزمرهی پیرامون بالاتر میبرند؛ کارهای « محسن نامجو» اما همان حس و حال خوشایند را دارد، بدون اینکه از حال و روز امروز جدایت کند و به زمان و مکانی دیگر ببردت. نامجو دیوانگیهای فروخوردهی ناشی از ناملایمات زندگی نسل ما را در صدا و کلام و آوای ساز موسیقیاش «فریاد» میکند؛ «فریاد»ی که چون از دل برمیآید، دلآزار نیست.
خلاصه اینکه موسیقی تلفیقی نامجو مانند افتخاری ریاکارانه نیست، مانند موسیقی بسیاری از گروههای پاپ داخلی پادرهوا (هرچند گوشنواز) نیست و همچون آریان و رضا صادقی و ... سست و کاغذی و بیچارچوب نیست و منهای پارهای از کارهایش – که مشخصا ً تجربی و ماجراجویانه است - ، در اوج نوآوری و طنازی، همچنان قوام و انسجامی گوشنواز دارد.
پ.ن. اینها که گفتم همه برداشتهایی حسی و تاحدودی سلیقهای بود. توجیه تکنیکی آثار نامجو را هم بهتر است در کلیپی که سامان سالور ساخته از زبان خودش بشنوید. برای من البته این کلیپ بهلحاظ دید نوستالژیکاش به دانشگاه تهران و خیابان انقلاب و پیرامونش جذابیتی دوچندان داشت.
No comments:
Post a Comment